ایران من

اجتماعی و بحث روز

ایران من

اجتماعی و بحث روز

روز پدر مبارک باشه و البته روز مرد

خوب امشبم روز پدره

روز بابای که خیلی برام زحمت کشیده ,شاید به روی خودش نیاورده ولی میدونم چقدر دوستم داره به خاطذ من چهار سال تو بدترین شرایط آب وهوایی کار کرد تا من بتونم درسمو بخونم

نمی دونم می تونم زحمتاشو جبران کنم یا نه ؟اینا رو برا خودشیرینی خودم نمی گم چون بابا هیچوقت این نوشته رو نمی خونه وبه خودشم روم نمیشه همه حرفامو بگم.اما بعضی وقتا که دستامو تو دستاشو میگیره از زبری دستاش لذت میبرم چون میدونم هر خطی در کف دستش به خاطر زحمتی که واسه ما کشیده.

دلم میخواد بغلش کنم وببوسمش و بهش بگم بابایی روزت مبارک اما هنوز از سر کارش برنگشته به خاطر قسط ماشینمون مجبوره کار کنه با اینکه 5 سالی هست که بازنشسته شده ...

بابای من خیلی زود عصبانی میشه از کوره در میره اما هیچی تو دلش نیست صاف وساده است و حتی لقمه خودشو داده به ما که برا خودمون کسی بشیم .

بابا جونم خیلی کارا کرده برا اینکه زندگیشو بسازه خیلی تلاش کرده.باباش هیچی نداشته اون از صفر شروع کرده و حالا خیلی چیزا داره به قول خودش هر چی از خدا خواسته بهش داده یه زن خوب و دخترای قشنگی مثل ما و پسرای مثل برادرام (از خودمون تعریف کردم؟؟؟)و یه خونه و زندگی که اگه همیشه آروم نبوده اما هر چی میخواسته ازش گرفته.........

بابا روزت مبارک والبته روز همه مردای دنیا مبارک باشه....دوستت دارم به اندازه قلب خودت

فدات شم....

مادر دوستت دارم

 

وقتی بچه بودم یه شعر داشتیم تو کتاب فارسی سال سوم اگه اشتباه نکنم که می گفت ((آنکه دستم بگرفت مادر بود )) یادم نیست بقیه شو به صورت شعر بگم اما مفهوم کلی این بود که مادر تمام زندگیش رو وقف بچه میکنه میشه سپر بلای اون در مشکلات. مادرا بیشترین فشارو تحمل میکنن که مبادا ما در برابر مشکلات کم بیاریم خلاصه اینکه حتی غذای خودشون رو تو دهان ما میذارن ....

میدونی وقتی میگم مادر نمی تونم بعدش نگم تجسم زیباترین خلقت خدا.یا شاید خدای عشق و ایثار و فداکاری.مادر من که نمونه یه زن محکم و پر قدرت بوده مادرم زودرنج هست زود گریه میکنه اما محکمه هیچوقت نذاشته که حقش ضایع بشه ضربه خورده اما حرفشو زده خیلی سختی کشیده اما دست از مبارزه نکشیده .خیلی دوسش دارم حتی بیشتر از پدر جان گلم .من برخلاف نظریه فروید عمل کردم یعنی پیش بینی اون غلط از آب در اومد من همیشه یه دلبستگی شدید به مادرم داشتم یعنی همیشه متمایل بودم به مامانم من اونو نمونه قدرت می دونستم از مامانم حساب می بردم خلاصه همیشه حامی من مادر جان بود نه اینکه پدرم نباشه نه اتفاقا پدرجان عاشق دخترهای گلشه(از خودم تعریف کنم)!!!اما گفتم من بر خلاف دخترا که همیشه پدرشون را بیشتر دوس دارن باهاش راحتن من همیشه با ماما بودم تمام لحظه هام بهش فکر می کنم به غمهایی که واسه من میخوره وقتی که غصه دارم و میگم حوصله ندارم با صبوری این قدر نشناسی روتحمل میکنه. همیشه بهم اطمینان داشته و این به من اعتماد به نفس داده همیشه منو بهترین دیده و برام بهترینا رو خواسته ....

الان که اینا را می نویسم روبروم دراز کشیده و خوابیده مثل یه فرشته مهربون .همون فرشته ای که تو بچگی وقتی یه کار خوب می کردم زیر بالشم جایزه میذاشت . همون فرشته ای که هر وقت فیلم ترسناک ببینم با از خود گذشتگی تا صبح کنارم میمونه و محکم بغلم میکنه .همون فرشته ای که موفقیتام مدیونش هستم فرشته من بال نداره چون بالش رو به من داده تا من اوج بگیرم فرشته من چوب جادویی نداره ولی یه لبخند و نگاه جادویی داره که همیشه پشت من بهش گرمه .آره فرشته مهربون من یه انسانه یه انسان واقعی .مادرم بالهای پرواز من بوده و هست آزادی امروزم را مدیون این فرشته عزیز هستم دلم می خواد الان بلند شم و محکم بغلش کنم و بهش بگم که دوسش دارم به وسعت کلمه دوست داشتن و ببوسمش ده هزار بار.... نباشه روزی که نتونم ببینمش ......

مادر عزیزم با اینکه این نوشته رو ممکنه نبینی اما میگم دوست دارم و روزت مبارک